خیانت ازهمه گذشتم به خاطرتو. چشمهایم رابرروی همه بستم به عشق چشمهای تو دیگر قلبم رابه کسی ندادم به هوای داشتن یکی مثل تو گفتم حالا که عهدی بستم وعهدی بامن بستی وفاداربمانم وعشقم رابه توثابت کنم گفتم حالا که دوستت دارم وتونیزگفته ای که مرادوست داری تانفس دارم باتوبمانم روزهای گذشت...روزشبنم باعشق ومحبت های پوچت گذشت من میگفتم ازروهایم تومیخندیدی به آروزهام! درددلهای بی جواب چندشب است نیامده به چشمهای خواب عشق اینگونه جواب مراداد توبه من پشت کردی و همان دلخوشی های پوچت زندگی ام رابرباد داد! روزی آمد که دیدم دستت درون دستهای کسی دیگر است قلبت مال من نیست ودرکمین پیچاره ای دیگر است قلبت شلوغ شده وزندگی ات تباه نمیدانم چراتوآمدیومراشکستی من که نکرده بودم گناه! تولایقم نبودی حالا دیگر بی ارزشتر ازآنی که حتی لحظه ای به توفکر کنم بروکه نمیخواهم فکرم راحتی باخیال بی خیالی توخراب کنم این رانوشتم نه به خاطراینکه به یادت هستم خواستم بگویم که بدون تواینک خوشبخترین عالم هستم خواستم بگویم که قلبم مال یکی است که حتی یک تارموی اوراهم بایکی مثل توعوض نمیکنم تمام دنیارابه من بدهند اوراترک نمیکنم اوجایش تاابد درقلب من است هیچگاه به عشقش شک نمیکنم یک روز میرسد قلبت رامیشکنند.تنهامیمانی پشیمان میشوی دربه درکوچه وخیابان میشوی ودرحسرت روزهای بامنبودن میمیری...
نظرات شما عزیزان:
|