تنهاي

سایه ام امروز زتنهای مرا همراه نیست . گر دراین خلوت بمیرم هیچ کس اگاه نیست.


تنها موندم

یاد گرفتم که عشق با تمام عظمتش دو سه ماه بیشتر زنده نیست

یاد گرفتم که عشق یعنی فاصله و فاصله یعنی دو خط موازی که هیچگاه به هم نمی رسند

یاد گرفتم در عشق هیچکس به اندازه خودت وفادار نیست

و یاد گرفتم هر چه عا شق تری ، تنهاتری

روزگاری در گوشه ای از دفترم نوشته بودم

تنهایی را دوست دارم چون بی وفا نیست

تنهایی را دوست دارم چون تجربه اش کردم

تنهایی را دوست دارم چون عشق دروغین در آن نیست 

 

تنهایی را دوست دارم چون در خلوت تنهاییم در انتظار خواهم گریست

و هیچ کس اشک هایم را نمیبیند

اما از روزی که با تو آشنا شدم

از تنهایی بیزارم چون تنهایی یاد آور لحظات تلخ بی تو بودن است

از تنهایی بیزارم چون فضای غم گفته سکوتم تو را فریاد میزند

از تنهایی بیزارم چون به تو وابسته ام

از تنهایی بیزارم چون با تو بودن را تجربه کرده ام

از تنهایی بیزارم چون خداوند هیچ انسانی را تنها نیافریده است

از تنهایی بیزارم چون خداوندتو را برایم فرستاد تا تنها نباشم 

 

از تنهایی بیزارم چون هر وقت در تنهایی گریه می کنم

دستان مهربانت را برای پاک کردن اشک هایم کم میاورم

از تنهایی بیزارم چون شیرین ترین لحظاتم با تو بودن است

از تنهایی بیزارم چون مرداب مرده ی تنم با آفتاب نگاه تو جان میگیرد

از تنهایی بیزارم چون کویر خشک لبانم عطش باران محبت لبانت را دارد

از تنهایی بیزارم چون به قداست شانه هایت ایمان دارم.

از تنهایی بیزارم چون تمام واژه های شعرم با تو بودن را فریاد میزند.

از تنهایی بیزارم چون هیچگاه تنهایی را درک نکرده ام

همیشه... همه جا… در هر حال… حضورت را در قلبم حس کرده ام پس بگذار با تو باشم

و عاشقانه در آغوش پر مهر تو بمیرم تا همیشه ماندگار باشم. پس تنهایم نگذار

 

تموم لحظه های این تب تلخ .. خدا از حسرت ما با خبر بود 

خودش ما رو برای هم نمی‌خواست .. خودت دیدی دعامون بی‌اثر بود

تو وقتی هستی اما دوري از من .. نه میشه زنده باشم نه بمیرم 

 نمیگم دلخور از تقدیرم اما .. تو میدونی چقدر دلگیره این عشق

فقط چون دیر باید می‌رسیدیم .. داره رو دست ما می‌میره این عشق

چه سخته مال هم باشیم و بی‌هم .. می‌بینم میری و می‌بینی میرم 

خدا مارو برای هم نمی‌خواست .. فقط می‌خواست همو فهمیده باشیم 

بدونیم نیمه‌ی ما مال ما نیست .. فقط خواست نیمه مونو دیده باشیم

چهار شنبه 25 مرداد 1391برچسب:,

  توسط sedna  |
 

خستم

وقتي نااميدي از تمام دنيا چيكار ميكني؟


 

 

من گل پرپر شده  دست زمانم

        بر سنگ مزارم بنويس تازه جوانم 

                 به مقصد نرسيدم سر امد سفرم 

                          اين حادثه شوم كجا بود ندانم   


 

غم من

غم و درد پیچیده اند

به پاهایم لنگ لنگان هرجا روم با من اند

این بارِ کهن,همیشه با من دوست بود

ولی اکنون با من گذاشته است سرِ عنود

که وجودم همیشه دردمند باشد

و جدایی از این دو سهم من نبود

همه درد بودند

یک هم درد نبود

ای خدا تا به کی این گونه باید بود

مگر آن همه تنهایی که دادی بس نبود

که بدین سان می آزمایی ام زود به زود

خسته ام خسته !خسته از بود و نبود

رحم کن بر این بنده و بده حسِّ وجود

آخر ازغم دادن به من،تو را چه سود؟!

 

خستم

 



خسته شدم ديگه بريدم من تحمل هيچيو ديگه ندارم

هيچ غمي تو دنيا ندارم نميدونم چرا اينقد نا اميدم 

بريدم از دنيا كم اوردم  اره كم اوردم 

خدايا تا در خونت امدم دلم اروم نشد چرا؟

شايد مقصر خودمم  ديشب خيلي فكر كردم

يكي نظرمو عوض كرد من هيچي كم ندارم

مقصر تمام مشكلاتم خودمم نبايد بندازم گردن سرنوشت

از خدا معجزه زياد ديدم تو بد ترين شرايط دعام اجابت شده

ايمانم ضعيف شده خدايا كمكم كن بلند شم

نميخوام تو اوج جونيم كمرم خم شه گم شم تو خودم

 

بِه جایِ دَستِه گُـلـی کِه فَـردا

بَر سَرِ مَـزارَم می گُـذاری ...

اِمروز با شاخِه گُـلی کوچَک یادَم کُن...

بِه جایِ سِـیـلِ اَشـکی کِه فَـردا بَر مَزارَم نِثار می کُـنی ...

اِمروز با تَبَسُـمی شادَم کُن...

بِه جایِ آن مَتن هایِ تَسلیَت گـونه ای کِه

فَردا دَر اِعلامیه ام می نِویسی ...

اِمروز عاشِـقانِه با مَن سُخَن بِگـو...

مَن اِمروز بِه تـو مُحتــاجَــم نَه فَردا....


 

 

كم اوردم خسته شدم ......                   

دو شنبه 23 مرداد 1391برچسب:,

  توسط sedna  |
 

بارون غم

نيا باران!! زمين جاي قشنگي نيست


من از جنس زمينم و خوب مي دانم

كه گل در عقد زنبور است

اما يك طرف سوداي بلبل ،

 يك طرف بال و پر پروانه را هم دوست مي دارد!!

نيا باران پشيمان مي شوي از آمدن

زمين جاي قشنگي نيست

در ناودان ها گير خواهي كرد

من از جنس زمينم خوب مي دانم

كه اينجا جمعه بازار است

و مردم عشق را در بسته هاي زرد كوچك نسيه مي دادند

در اينجا قدر مردم را به جو اندازه مي گيرند

در اين جا شعر حافظ را به فال كوليان در به در اندازه مي گيرند

نيا باران زمين جاي قشنگي نيست!!

نيا باران


نيا باران

HASRAT

       باران غم
  

  خيس بارانم به ياد خاطرات با تو

 

من بودم و تنهایی و یک راه بی انتها

یک عالم گله و خدایی بی ادعا

گم شده بودم میان دیروز و فردا

تا تو را یافتم.. با تو خودم را یافتم

صدایت در گوشم پیچید

نگاهت در چشمانم نقش بست

نشان دادی به من آنچه بودم

آری، با تو رسیدم من به اوج خودم

نامم را خواندی.. گفتی بارانم

بارانی شد دل و چشمانم

آری بارانی شدم تا ببارم

اما ای کاش بدانی تویی آسمانم

بی تو نه معنا دارد باران

نه معنا دارد خورشید و نه رنگین کمان

ای که شبیه تر از خود به منی

بگو تا آخر راه با من هم قدمی

دو شنبه 16 مرداد 1391برچسب:,

  توسط sedna  |
 

نگاه سرد


 
 
چشمان تو حروف را، بی استفاده می کنند! کافی است نگاه کنی
 
 

 
خورشيد آسمان آن توبودي
 
نقش دوچشم مهربان تو بهار شهرمن بود
 
هم آفتاب آن و هم سايبان توبودي
 
من كه حسرت يك لحظه بودن كنارت را داشتم

 
 
آنروز
 


 

آنروز ..
 
 

تازه فهمیدم ..

 در چه بلندایی آشیانه داشتم...

 وقتی از چشمهایت افتادم...

هنوز دست و پای دلم درد می کند ..

چقدر شکستن سخت است ...

وقتی تو داری نگاه می کنی

 

قايق


 

عاشقانه ترين نگاهم را روي قايقي از باد نشاندم

 

وپارو زنان سوي تو فرستادم

 

                             وقتي به ساحل نگاه تو رسيم

تو چشمانت را بستي و..................قايقم. غرق شد    

 

 

یک شنبه 15 مرداد 1391برچسب:حسرت,

  توسط sedna  |
 

سكوت

اخرين سنگر سكوته .

 

 

کاش خبر از دلم داشتی کاش حرفامو بهت گفته بودم  قبل از این که دیر بشه


حالا اگه بخوامم نمیتونم کاری بکنم که همه چیز درست شه  شاید تقدیرم اینه


باید سکوت میکردم


اما حسرت نگفتن حرفام به دلم مونده *****

 

 

 

 

یک شنبه 15 مرداد 1391برچسب:,

  توسط sedna  |
 

حسرت

 

من در حسرت آنچه که دلم می خواهد و منطقم نمی پذیرد سوختم . 

 

 

 

انسانها گاهی آنقدراحمقند که مثل عروسکهای خیمه شب بازی روزی هزار بار

 
 

دستهای خود را بر سر میرسانند ولی نخهای را که از ان اویزانند را نمی یابند . . .


 

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * 

 

 

 

 

 

 

 


زیرا همه چیز طبق خواست قدرت ما است . . .

حرف کسانی که می گویند عشق بری از خودخواهی ست خنده دار است

یک شنبه 15 مرداد 1391برچسب:,

  توسط sedna  |
 

دختران تنها

 

 

غم دوريت تمام زندگيموسوزونده تنهاي تنهاشدم تااخرعمرم


 

کاش قلبم درد پنهانی نداشت

چهره ام هرگز پریشانی نداشت.

برگ های اخر تقویم عشق......

حرفی از یک روز بارانی نداشت

کاش می شد راه سخت عشق را

بی خطر پیمود و قربانی نداشت


 

 

 

 

 

.      HASRAT           

 

 

 

شب است و اسمان پر از ستاره**

نشسته در دلم یادت دوباره *****

به جز غم خوردن و یادتو کردن**

دل بیچاره ام را نیست چاره ****

 


 

    ناله همه دم که همدمی نیست مرا

                                             غیر از غم بی کسی غمی نیست مرا

                                  گویم غم خویش با که غیر از دل خویش

              چون جز دل خویش محرمی نیست مرا



 

          HASRAT

 

یک شنبه 15 مرداد 1391برچسب:,

  توسط sedna  |
 

گريه

 


سکوت کوچه های تاریک جانم گریه می خواهد


تمام بند بند استخوانم گریه می خواهد

ببار ای ابر باران زا میان شعر های من

که بغض آشنای آسمانم گریه می خواهد

چنان دق کرده احساسم میان شعر تنهایی

که حتی گریه های بی امانم گریه می خواهد


 

دَر تَنهایـی خود لحظه ها را بَرایَت گریـه کردم....! 

دَر بی کـَسیَــم ، براے تو کـه هَمِـه کـَـسَـم بودے ، گریـه کردم...!

دَر حالِ خندیدن بودم که به یادِ خنده هاے سرد و تلخت ، گریه کردم...!

در حالِ دویدن در کوچه هاے زندگـےبودم که ناگـاه..... 

به یادِ لحظه هایـے که بودی و اکنون نیستـے.....

  ایستادم و آرام گریــه کــردم .....!

  ولی اکنون مے خَـندم .....!

آری ....مےخندم به تمامِ لحظه هاے بچه گانه اے

که بخاطِرَت ، اشکهایَـم را قُـربانے کـردم !

حیف اون اشکای که به پات ریختم 

حیف اون دلی که بخاطرت شکستم
حیف عمری که به پات گذاشتم

حیف عشقی  که نثارت کردم

حیف من  که به پات سوختم

حیف من که هر شب باریدم

حیف که از اول جاده ته جاده رو نشونم دادی

حیف که من موندم با ی دل شکسته

اره داری میری

یک شنبه 15 مرداد 1391برچسب:,

  توسط sedna  |
 

دختر شبهاي غم


دختر شبهاي غم



تنهای عاشقی که رنگ غم بر چهره دارد

دختر شبهای  غم

حسرت تنهاست غریب و درمانده

چشمان حسرت غمگین است

عشق را به چشمان بارانیش هدیه دهید

حسرت تنها شما را دارد

رنگ غربت را از گونه اش بزدایید

 

تنهايي


تنهایی هامو بعد از این با قلب کی قسمت کنم

واسه فراموش کردنت باید به چی عادت کنم

تو داری از من میگذری٬ من باید از تو بگذرم

چیزی نمی تونم بگم٬ باید بیفتی از سرم

بعد از تو باید با خودم٬ تنهای تنها سر کنم

یک عمر باید بگذره تا امشبو باور کنم


 

یک شنبه 15 مرداد 1391برچسب:تنهايي,

  توسط sedna  |
 

اخر بعضي عشقا

خيانت يعني چي ؟ كي لايق  عشقه؟



وقتی کبوتری شروع به معاشرت با کلاغها می کند

 پرهایش سفید می ماند ولی قلبش سیاه میشود

 دوست داشتن کسی که لایق دوست داشتن نیست

 اسراف محبت است 


خیانت

شكسپير ميگه: خيانت تنها اين نيست كه شب را با ديگري بگذراني ...

 خيانت ميتواند دروغ دوست داشتن باشد

خيانت تنها اين نيست كه دستت را در خفا در دست ديگري بگذاري ...

 خيانت ميتواند جاري كردن اشك بر ديدگان معصومي باشد!

 

 

 

چه زیبا! گفتم دوستت دارم !چه صادقانه پذیرفتی! چه فریبنده ! آغوشم برایت باز شد !

 

چه ابلهانه! با تو خوش بودم ! چه كودكانه ! همه چیزم شدی ! چه زود !

 

به خاطره یك كلمه مرا ترك كردی!چه ناجوانمردانه ! نیازمندت شدم !

 

چه حقیرانه! واژه غریبه خداحافظی به من آمد!

 

چه بیرحمانه! من سوختم


عشق واقعی


زن و شوهر جوانی سوار برموتورسیکلت در دل شب می راندند. آنها از صمیم قلب

یکدیگر را دوست داشتند. زن جوان: “یواشتر برو من می ترسم” مرد جوان: نه،

اینجوری خیلی بهتره! زن جوان: “خواهش می کنم، من خیلی میترسم.” مردجوان:

“خوب، اما اول باید بگی دوستم داری!” زن جوان: “دوستت دارم،

حالا میشه یواشتر برونی؟” مرد جوان: “مرا محکم بگیر” زن جوان:

“خوب، حالا میشه یواشتر؟” مرد جوان: “باشه، به شرط این که کلاه کاسکت

مرا برداری و روی سرت بذاری، آخه نمی تونم راحت برونم، اذیتم می کنه.”

روز بعد روزنامه ها نوشتند برخورد یک موتورسیکلت با ساختمانی حادثه آفرید.

در این سانحه که بدلیل بریدن ترمز موتور سیکلت رخ داد، یکی از دو سرنشین

زنده ماند و دیگری در گذشت.

مرد از خالی شدن ترمز آگاهی یافته بود پس بدون این که زن را مطلع کند با ترفندی کلاه

کاسکت خود را بر سر او گذاشت و خواست برای آخرین بار دوستت دارم

را از زبان اوبشنود و خودش رفت تا او زنده بماند و این است عشق واقعی!

 

یک شنبه 15 مرداد 1391برچسب:,

  توسط sedna  |
 

خداحافظ

 

 

 خداحافظ

شبیه برگ پاییزی ، پس از تو قسمت بادم

خداحافظ ،ولی هرگز نخواهی رفت از یادم

خداحافظ ، و این یعنی در اندوه تو می میرم

در این تنهایی مطلق ، که می بندد به زنجیرم

و بی تو لحظه ای حتی دلم طاقت نمی آرد

و برف نا امیدی بر سرم یکریز می بارد

چگونه بگذرم از عشق ، از دلبستگی هایم ؟

چگونه می روی با اینکه می دانی چه تنهایم ؟

خداحافظ ، تو عشق شب های غزل خوانی

خداحافظ ، به پایان آمد این دیدار پنهانی


خداحافظ ، بدون تو گمان کردی که می مانم


                            خداحافظ


ميرم اونجا بي تو باشم                          

                         بي خداحافظ                                               

                                        بي نشوني

 

سه شنبه 10 مرداد 1391برچسب:,

  توسط sedna  |
 

 



به وبلاگ من خوش آمدید نظر يادت نره


 

 

 خدافظ
 هیچ رفتــنے تو کار نیست
 نَفَس ِ مَنے تـُـو
 دلتنگتم
 خیانت
 HASRAT
 خلوت
 بذار خیال کنم
 هر کجا عشق باشد !
 بوی رفتن می‌دهی
 هستم تا ته تهش !!
 ؟/؟
 فقط تو
 تنهـا بودن قـدرت مـیخــواهــد
 گــــفته باشــــم !.!.!
 مسافر
 چگونه تکه تکه های سهمم از تو را کنار هم بگذارم ؟
 فقط يه نفر توذهـــنت بياد ، نه چند نفر...
 من قانون عشق

 

بهمن 1391
دی 1391
آبان 1391
شهريور 1391
مرداد 1391

 

sedna

 


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان تنها يي و آدرس gham2211.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





یک قدم تا تنهایی
خونه عشق
مركز كسب درامد دانلود رايگان
تجارت و کسب درآمد اینترنتی
حامی
دل نوشته ها
ردیاب ماشین
جلوپنجره اریو
اریو زوتی z300
جلو پنجره ایکس 60

 

سدنا
د.د
دل نوشته
خواب سرد
دو عشق
همه چي
كامپيوتر
علوم رايانه
همه چی درباره
تنها
حمل و ترخیص خرده بار از چین
حمل و ترخیص چین
جلو پنجره اسپرت
الوقلیون

 

RSS 2.0

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 6
بازدید ماه : 80
بازدید کل : 1039
تعداد مطالب : 59
تعداد نظرات : 18
تعداد آنلاین : 1

دریافت همین آهنگ